یک روز ....
یک جایی.....
یک کسی ....
احساس ِ او را به قتل رساند....
اما ....
هیچ بازرسی ....
هیچ جا ....
هیچ ردِ خونی ...
پیدا نکرد….
احساسش را خفه کرده بود گویا !
سامانه اس ام اس سایت راه اندازی شد
لطفا برای ارتباط با مدیریت سایت با شماره 50002040108456 در تماس باشید
به زودی قرعه کشی بین تمامی کاربران سایت انجام میشود. جزییات آن در همین پست اعلام خواهد شد
این روزها منم و منم و من...
و خدا و...
و شادم به وسعت دنیا...
شکر...
شکر...
شکر...
موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ ،
عشق ، گاهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد
میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ / من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
مثل گنجشک کوچکی هستم
خسته از حوض‌های نقاشی،
میشود
آسمان من باشی؟
این روزها
در بطنِ من
زنی سکته میکند
که در هر نفس
زندگی را سخت تپیده است...
تمامِ وجودم قلبی شده که درد میکند
وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش
به چشم هایش خیره شو
دست هایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدم ها انقدر سریع میروند ،
که حسرت یک نگاه سَرسَری را هم به دلت میگذارند!!!
واژه هایم رنگ باران دارد…
وقتی از تو می نویسم،قلبم خیس دلتنگی است…
وچشمانم طوفانی؛
چه زود با هم بودنمان خاطره شد…
وکاش خاطره هامان بی رنگ نشوند
امروز روز آخر است..
فراموشت میکنم!
دیروز هم روز آخر بود ..
هر روز من
به بهت زدگی می گذرد..
من هر روز فراموشت می کنم..
اما چه فایده که با هر طلوع خورشید
دوباره تمام من میشوی...
مرگ هم تو را از خاطرات و ذهن من پاک نخواهد کرد...
هنوزهم, همین جایی
نزدیک همین حوالی...
جایی درکنج قلب من.
جایی که هیچ کس
حتی خدا هم
نگوید بیا و برو , وقت تمام شد!
نگوید بگذارو از این زندگی بگذر.
هنوز هم همین جایی
در حوالی دلتنگی های همیشگی من...
تعداد صفحات : 79
پست ثابت